خانه عناوین مطالب تماس با من

روزهای زندگی من

روزهای زندگی من

درباره من

سلام من ماوا هستم این وبلاگ رو هم برای سرگرمی ایجاد کردم ادامه...

پیوندها

  • دختر دایی دیبا جون
  • ماهان،ماه زندگی مریم و علی
  • خاطرات زهرا نازنازی
  • دنیای این روزهای من
  • علی خوشتیپ مامان و بابا
  • بازم برای قشنگ کردن وبلاگتون!!!!!!
  • زیباسازی وبلاگ با....
  • خاطرات کودکی مبینا
  • امیرعلی تنها بهونه زندگی
  • ر.جنکی
  • ماجراهای موچه کوچولو
  • بازی مورد علاقه ی من (تراوین)
  • آمار به روز جهان
  • النا جون
  • یاسمن زهرای کوچولو
  • پارمیس کوچولو و ناز
  • سایتی برای دانلود
  • ترجمه
  • سایت بازی
  • سایت بازی 123
  • سایتی پر از بازی
  • باززززززززی
  • بازم بازی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • .
  • ???
  • اعتراف های جالب
  • [ بدون عنوان ]
  • اکبر عبدی در گریم های متفاوت
  • طوطی بیچاره
  • بچه هی بانمک
  • ادم جوگیر
  • [ بدون عنوان ]
  • عکس های متحرک
  • قلب
  • ...
  • ............
  • 1391
  • چند تا جک خنده دار

نویسندگان

  • maeva 43

بایگانی

  • شهریور 1392 1
  • فروردین 1392 4
  • دی 1391 6
  • فروردین 1391 2
  • اسفند 1390 1
  • آبان 1390 1
  • شهریور 1390 14
  • مرداد 1390 13

آمار : 32080 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • . شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 21:16
    این وبلاگ برای همیشه تعطیل می شود
  • ??? سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 11:58
    مسوولیت شناسی یک مادر وظیفه شناس و نمونه : ------------- بلاخره اون خانومی که تو سمند میگه درب خودرو باز است رو پیداش کردم جلیقه ضد گلوله
  • اعتراف های جالب جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 11:37
    وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 11:33
    به نظر شما این تصاویر مربوط به چه چیزی می تواند باشد ؟ آیا می دانید تصاویری که مشاهده می کنیدمربوط به چه چیزی می باشد؟ هنوز متوجه نشدید ! . . . . . . . . . . . . . . عکس هایی که مشاهده کردید مربوط است به قلب یک نهنگ بزرگ تیغ باله در دانشکده دامپزشکی
  • اکبر عبدی در گریم های متفاوت جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 11:30
    اکبر عبدی یکی از شخصیت های بزرگ و واقعا هنرمند کشور ایران است.در هر فیلمی که ایفای نقش کرده، به نوعی باعث موفقیت آن فیلم شده است. در زیر اکبر عبدی را با ۳۰ گریم مختلف مشاهده می کنید.
  • طوطی بیچاره جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 11:27
    طوطی که برای زنده ماندن دست به کار عجیبی زد !+ عکس شاید در نگاه اول به نظر بیاید که صاحب این طوطی لباسی را برتن او برای زیبایی کرده است اما ماجرا چیز عجیب دیگری است. به نقل از روزگارنو، طوطی به نام چارلی پس از اینکه صاحب بی رحمش به او غذا نداد از شدت گرسنگی شروع به خوردن پرهایش کرد.اما شانس با این طوطی همراه بود زیرا...
  • بچه هی بانمک سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 22:22
  • ادم جوگیر سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 22:11
    وقتی ادم جو گیر میشه
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 22:09
    سلام کسایی که رمز رو ندارند حتما به من یاداوری کنند تا بهشون رمز رو بگم
  • عکس های متحرک سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 21:58
  • قلب سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 21:37
    با سکوتی مه آلود در شبی آرام.. در برکه ای خاموش.. هنوز هم صدای جیر جیر با رقص ستاره ها مرا به خواب میبرند… راستی سقف روئیایت چه رنگیست..؟؟" />
  • ... سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 21:34
  • ............ پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 18:22
    پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می خواند که خدا هست دگر غصه چرا؟!؟....! آرزو دارم:خورشید رهایت نکند و غم صدایت نکند
  • 1391 پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1391 18:20
    سال 1390 با تمام خوبی ها و بدیهاش گذشت و تنها خاطره ای از اون باقی موند ... با این وجود هنوز کسی نتونسته به این سوال پاسخ قانع کننده ای بده که : آیا یک سال به عمرمون اضفه شده یا اینکه یکسال از عمرمون کم شده ؟! سال جدید مبارک
  • چند تا جک خنده دار پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 14:38
    یک بار سارق مسلح میره خونه غضنفر دزدی . اول رو می کنه به برادر غضنفر میگه اسمت چیه میگه رحیم دزده میکشتش رو به زن غضنفر میکنه میگه اسمت چیه میگه فاطی دزده میگه چون اسم زنم فاطی هست کاری باهات ندارم رو میکنه به غضنفر میگه اسمت چیه غضنفر میگه والا اسمم غضنفر هست ولی تو خونه صدام میکنن فاطی غضنفر میره خونه میبینه بوی گاز...
  • دستم ......................... یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 15:14
    سلام دوستای خوبم وای که چقدر دلم برای شما و وبلاگم تنگ شده بود !!! از اول مهر تا امروز یعنی 22 ابان که پیشتون نیومده بودم اتفاق های خوب و بد زیادی برام افتاد که برای تعریف همه اون ها وقت زیادی می خوام . امروز می خوام قصه ی شکستن دستم را براتون بگم. فکر کنم 21 مهر بود زنگ اخر ساعت های یک ورزش داشتیم که با دوستام داشتیم...
  • دوتا عکس خوشگل پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 19:43
    _____██████ ___________ ____████████__________ ▌ ___███____███_________ █ ___██_______██__________▌ __███________█__________▌ __▌●█________█_________█ __███_______ █_________█ ___██_______█________██ ____________██_______██__▌ ____█______██______███_ █ _____▌_____██_____████_█ __________███___█████_█_█...
  • ....!!!!!؟؟؟؟؟... یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 11:32
    زیبایی زندگی اینه که بی خبر دعات کنند ، نبینی و نگات کنند ، ندونی و دوستت داشته باشند. خوشبختی ما در سه جمله است:تجربه از دیروز ،استفاده از امروز ،امید به فردا.ولی افسوس که گاه با این سه جمله زندگی را تباه می کنیم :حسرت دیروز ،اتلاف امروز ، ترس از فردا. روزهایت شاد شاد.روزگارت بر مراد .بخت و تقدیرت قشنگ . عمر شیرینت...
  • اومدم تا از سفرمون براتون بگم!!!! یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 11:03
    سلام به همگی شما دوستای گلم : امیدوارم حالتون خوب باشه و در این سیزده روز من را فراموش نکرده باشید . اول از همه باید از شما عزیزانی که در این سیزده روز نظرات قشنگ برای من نوشتید تشکر کنم و بگم بعد از دیدن همه ی ان ها خیلی خوش حال شدم. حالا هم اومدم تا براتون از سفرم تعریف کنم و بگم از چه مناطقی دیدن کردم. همان طوری که...
  • و اما خداحافظی ولی فقط برای ده روز.................. چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 18:00
    سلام دوستان خوب دیگه ما امشب می ریم پس گفتم قبل از رفتن از همه ی شما دوستای وبلاگیم و غیر وبلاگی برای 10 روز خداحافظی کنم و بگم شاید نتونم براتون نظر بدم یا جواب نظراتتون را بدم یا مطلب جدید بنویسم!!!!!! همه شما دوستای خوبم را خیلی دوست دارم و بیادتون هستم دوستتون دارم و سعی می کنم در اولین فرصت براتون نظر بنویسم. پس...
  • اخ جون سفر چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 17:45
    سلام به همه ی شما دوستای خوبم می دونید من امروز خیلی خوش حالم و این خوشحالی دو دلیل دارد یکی این که بالاخره امتحان زبانم را دادم و خودم فکر می کنم که ان شا الله نمره ی بالایی بیارم. و اما دلیل دوم که مهم تر از دلیل اول است می دونید بعد از فوت پدربزرگم روحیه ی همه ی ما (یعنی مخصوصا مامانم و من و محیا جون و بابام)خیلی...
  • دماغم سوخت!!!! چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 14:31
    سلام سلام صد تا سلام به همه ی دوستان وبلاگیم و غیر وبلاگی هم شهری یا غیر هم شهری فامیل یا نه اصلا ولش کن بهتره وقتتون را زیاد نگیرم و برم سر اصل مطلب.! خوب امروز می خوام بعد از چندین روز که اصلا وقت نکردم بیام به وبلاگم نظراتتون را بخوانم یا مطلب جدید بنویسم یا حتی بیام تو وبلاگتون و براتون نظرات خوشگل بنویسم.......
  • ما باهم اومدیم شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 15:27
    سلام ما اومدیم. حتما می پرسید چرا ما؟!!!!! چون من و دیبا جون (دختر داییم )می خوایم امروز با هم خاطره بنویسیم. بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتیم خاطره ی باهم بودنمون در امروز یعنی(10/6/90)را برای شما دوستای خوبمون بگیم. امروز ساعت های یازده بود که دیبا اومد خونه ی ما. اول رفتیم تا با کامپیوتر بازی کنیم ........ تا ساعت...
  • عیدتون مبارک چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 12:52
    سلام دوستان عید است و دلم خانه ویرانه، بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا یک ماه تمام مهیمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا عید سعید فطر مبارک خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت خداحافظ ماه شب های نورانی قدر . . . عید سعید فطر و پایان ماه صیام...
  • جادوگرهایی که مهربونند یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 17:59
    چندتا عکس از جادوگرها: خیلی خوشگل هستند مگه نه.
  • هفت تا چیز کوتاه شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 22:59
    سلام اومدم تا هفت تا مطلب کوچولو بگم و برم. 1_راستش خواهرم وقتی بچه بود مامانم با موهاش براش علامت سوال درست می کرده. به موهای این نی نی نگاه کنید مامانم می گه مثل همین.......!!!!!!!! 2_مامانم عاشق پروانه هاست برای همین از من خواست تا این عکس ها را بزارم توی وبلاگم. یک عالمه است اما فعلا همین دوتا را گزاشتم....
  • مامانم خیلی دوستت دارم شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 22:21
    این عکس ها را تقدیم می کنم به مامان عزیز و مهربونم:
  • بازم داستان یک ضرب المثل شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 20:30
    سلام دوستان من دوباره اومدم تا براتون یکی دیگر از قصه های ضرب المثل ها را بنویسم .دوست دارید؟ ضرب المثل ((اما این رسم خانه داری نیست)) روزی روزگاری دزدی به خانه ای رفت.شال و دستمال خود را در وسط حیاط بگسترد تا به اتاق دراید و انچه از اثاثیه بیابد در ان بریزد .زن و مرد صاحبخانه که در وسط حیاط و روی زمین خفته بودند در...
  • اخرین دیدار پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 13:04
    سلام . اومدم تا بازهم از مامان بزرگ و پدر بزرگم صحبت کنم. من فقط شش سالم بود که برای اخرین بار مامان بزرگ و پدربزرگم را در کنار هم دیدم . مامانم من را از مهد کودک اورد خونه ی بابابزرگم و رفت سر کارش خواهرم هم که مدرسه اش تمام شد اومد اونجا. ماه رمضان بود من و خواهرم که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم رفتیم توی اتاق...
  • دعاهای شب احیای من برای همه چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 18:39
    سلام دوستان خوبم. امیدوارم که طاعات و عبادات شما مورد قبول حق باشد. راستش دیشب برای همه دعا کردم. می خواین دعاهای دیشب مرا بخوانید؟ خدایا به همه ی ما سلامتی بده تا بتوانیم قدردان نعمت های تو باشیم. به ما بینش ده تا بتوانیم راه را از بی راهه تشخیص بدیم. پدر و مادرمان را از ما نگیر تا بتوانیم همیشه بر دستانشان بوسه های...
  • 43
  • صفحه 1
  • 2